سپيدهسپيده، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

فرشته كوچولوي ما سپيده

مهد

سلام سلام هزار تا سلام به تعداد روزایی که نتونستم خاطرات قشنگت موندگار کنم شرمنده دخمل گلم مامانی یه هفته ایی میشه که برگشته سر کارومجبور شده گوشه قلبش رو بسپاره به مهد کودک من و بابایی تمام مهد کودکایی که به ذهنمون میرسید سر زدیم آخرش مهد کودک شایگان که به محل کارم نزدیک بود رضایت دادیم اسم مربیت مریم جون روزای اول انگار یه چیزی گم کردم نتونستم طاقت بیارم اومدم بهت سر زدم میدونم برای تو هم سخت ولی میخوام بدونی همه اینا به خاطر آسایش تو وآینده نو منو ببخش مامانی به خاطر نبودنم فقط میخوام بدونی نیمی از وجودمی و ندیدنت واسم سخت   ...
31 شهريور 1390

ترک پستونک

ناز گل من با امروز 3 روز که تو ترک اعتیاد!!!!! آره داره عادت پستونک خوردن رو ترک میکنه آخه واسه اون دو تا دندون کوچولوی سفیدش خوب نیست هر چند که چند شب نذاشته مامانی بخوابه ولی داره کم کم عادت میکنه آخه دخترم دیگه بزرگ شده نازنین ترینم فدای اون خنده های قشنگت که با اون دو تا دندون نازت  شیرین تر شده من و بابایی داریم تمام سعیمون رو میکنیم که تو رو به تمام آرزوهای قشنگت برسونیم دیگه بابایی داره کلافه میشه فکر کنم خوابت میاد اومدممممممممممممممممممم       ...
31 شهريور 1390

مامانی رو بهتر بشناسیم !!!؟

آره عزیزکم جونم برات بگه که این مامانیت که اینقده قربون صدقت میره چه کارهایی که نکرده ؟؟؟ وای وای وای !!! شما رو تو همون روزای اول صدات کرد مائده ؟؟ تازه فقط همین یکبار که نبود چندین بار تو رو با یکی دیگه اشتباه گرفت ؟؟ وای وای وای !!! دیگه اینکه چند بار میخواست تو خواب له و خفت کنه !!!؟؟ که خدا چون خیلی دوست داشت بهت رحم کرد وگر نه ؟؟؟ وای وای وای !!! دیگه اینکه چندین و چند بار داروهاتو و ویتامینهاتو نمیخواست بهت بده ؟؟؟ ولی بابایی که خیلی بیشتر از مامانی دوست داره بدادت رسید وگر نه ؟؟؟ وای وای وای !!! دیگه جونم برات بگه مامانیت هر روز صبح با خستگی تمام لنگ ظهر و اون هم با صدای گریه های تو ا...
5 شهريور 1390
1